بسم الله الرحمن الرحیم-جناب حافظ میفرماید- معشوقه- زلف اشفته وخوی کرده وخندان لب و مست-پیرهن چاگ وغزل خوان وصراحی دست- تووصف مشعوقه تمام میشود- بعد ایشان میفرماید-عاشقی راکه چنین باده شبگیر دهند! یعنی معشوقه- باده شبگیر است- کافر عشق بود گرنشود باده پرست- برو ای زاهد وبررد کشان خرده مگیر کهندادند جز این تحفه به ما روزر الست- انچه اوریخت به پیمانه ما نوشیدیم- اگر از خمر بهشت است واگر از باده ی مست- پس باید تعبیر کنیم از وجود بخش بخشید وگرنه باده بهشتی در زمین وجود ندارد-خنده جام ومی وزلف گره گیر نگار- ا ی بساتوبه که چون تو به ی حافظ بشکست- یعنی که من بارها توبه کردم که به سمت دنیا بروم ولی باز بازگشتم نه بدنیا ونه به عقبا به جایگاه درد کشان واین بحث را برای اهل خرابات که فقط برای اشراف وشاهزادگان بوده است بیان میکند که خود گفته است قرعه فال بنام من دیوانه زدند چون کسی دیوانه نباشد این امانت رانمیتواند به سرانجام برساند